فاطمه اکتفا به نامش نکنید
نشناخته توصیف مقامش نکنید
هر کس که در او محبت زهرا نیست
علامه اگر هست سلامش نکنید
بر حاشیهی برگ شقایق بنویسید
گل ، تاب فشار در و دیوار ندارد
پیمبری که عمری غم خوار امتش بود
روی کبود زهرا (س) اجر نبوتش بود ؟!
در بین آن دیوار و در ای فدایی حیدر
دادی تو شش ماهه پسر بهر یاری حیدر
یا علی قبر پرستویت کجاست؟
آن گل صد برگ خوش بویت کجاست؟
من با که گویم این که بهارم خزان شده
ماهم به خاک تیره غربت نهان شده
بانوی بی نشان که به هرسو نشان ز اوست
رفت از برم به قامت همچون کمان شده
ما گوشه نشینان غم فاطمه ایم
محتاج عطا و کرم فاطمه ایم
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه
گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود
خزان زود هنگام و کبود شدن یاس بوستان پیامبر ، تسلیت باد .
خدا را دوست دارم...حافظ را هم...ولی خداحافظ را نه.
ازدرختان جنگل پرسیدند :چرا شما با این عظمت از تکه آهنی به نام تبر می رنجید؟
رنج ما از تبر نیست ،بلکه از دسته آن است که از خود ماست
آدما مثل عکسا هستن
زیادی که بزرگشون کنی
کیفیتشون میاد پایین !!!
اسم هر دویمان را در گینس ثبت میکنند !
تو در دروغ گفتن رکورد زدی …
من در باور کردن … !!!
تغییر نکنید ؛ بخاطر اینکه آدمها دوستتان داشته باشند !
خودتان باشید ....
و بدانید آدمهایی که لیاقتتان را دارند ،
خودِ واقعی شما را دوست خواهند داشت … !!!
نمیدونم چه رمزیه لامصـــب . . .
بعضیـــــا میگن "عزیــــــزم" انگار فحــش دادن،
ولی بعضیا به آدم میگن "دیوونـــــه" انگار دنیـــا رو به آدم دادن
دوست خوب اونیکی که وقتی غمگینی تا میگی بیخیال،بیخیال نشه
ما آدم ها موجودات عجیبی هستیم .... وقتی میگیم تنهام بذار ؛ یعنی بیشتر از همیشه به وجودت احتیاج دارم ... !!!
به خاطر دوست داشتنت خجالت نکش ؛ اونی باید خجالت بکشه ، که میدونه دوسش داری اما .... دوست داشتن "بلد" نیست ... !!
طوری نیست آدم واسه کسی که دوسش داره غرورشو از دست بده ، ولی فاجعه است که به خاطر غرورش کسی رو که دوست داره از دست بده.
هیچ هم سکوت ، نشانه ی رضایت نیست
شاید کسی دارد خفه می شود..
پشت یک بغض...
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هات رو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوزم دوسش داری...!
کــــــاش داشتــــنـــــت
بــــه راحتـــــــی
دوستـــــ داشتــــنـــــت بــود ... !
وقتـــی از همــه دنیـــــا ناراحتمــــــــــ
فقط با فکـــــــر کردن به تــــو آرومـــــ مــــی شمــــــــ
امـــــــا وقتــــــــی تــو ناراحتمـــــــ مـــی کنـــــی
همـــــــه ی دنیــا همـــ نمـــی تونـــه آروممــــــــــ کنــــه
میدونی گاهی سخت ترین افتادن کدومه؟
اینکه وسط شلوغی و خنده
یهو
بیافتم به یادت
بـعضے وقتا شُماره یکـے تو گوشیت هست کــﮧ نمیتونے بهش زنگـ بزنے
دلت ـَمـ نمیـآد پاک ـش کنــے
هروقتمـ چشمت بـﮧ اِسم ـش میفتــﮧ دل ـت یـﮧ جورے میشـﮧ
خیلــے دردناکـِ اوטּ لحظـﮧ
میفهمے
دردناکــِ ...
پرسیدند : دوستش داری ؟
گفتم : دنیای من است
گفتند : دوستت دارد ؟
گفتــــم : تنـهـــا ســـوال مـــن اســت . . .
"چقدر سخته اونی که دوسش داری بشینه کنارت
از کسی که دوسش داره بگـــه "
حالم خوب است اما...
دلم تنــــــگ آن روزهایی
شده که میتوانستـــم از ته دل بخنــدم ...
کی اشکاتو پاک میکنه،وقتی تو پادگانی !
دست رو موهات کی میکشه،وقتی که مو نداری !
سلامتی همه سربازا !
نوشتم نامه ای با برگ انگور... جدا گشتم دو سال از خانه ام دور...
تو که خدمت رو ندیدی... زور پاسدار نکشیدی... از سختی روزگار چی دیدی
تو که خوابی توکه بیدار...تو که هستی گاهی بیکار...لحظه های شب وبا خدا قسمت میکنی
منو بشناس که همیشه/ وقت پستم پشت شیشه/ من خشکیده وظیفه/ توی برجکم همیشه
سال گنگ دوهزارو / خدمتو شهر لرا* رو / تو که نیستی که ببینی / شب سخت پست ما رو
پاسدارای بی مروت / پله های پشت برجک / تو نبودی که ببینی / شب تلخ برج ما رو
نوشتم نامه ای با برگ چایی کلاغ پر میروم مادر کجایی
روز و شبم را گذراندم در قدر ناجا
هر روز می رفت و تکرار بود و باز فردا
هر روزش تنبیه داشت هر تنبیهش بسی سختی
یک شبش سرد و یک شبش در عطش گرمی
خدا نیارد آن روز را که نگهبان باشی
چشمان خسته و در انتظار افسر نگهبان باشی
روز ها قبل از سحر ز خواب برخاستن
شب ها تا دیر وقت بیداری و ساختن
شب و روزمان را کاری نکردن
جز تنبه دور برجک و گرد و خاک خوردن
چقدر سخت بود اوایل برای همه
برپا دادن ، نظافت ، صبحگاه و رژه
حال رسیده ایم به انتهای دوره همه
چشم انتظار روز آخر و پایان دوره
نمی دانم چه حالی خواهم شد بعد ها
با شنیدن نام مرکز آموزشی قدر ناجا
چه روز هایی داشتیم در قدر ناجا
در آن هادی شهر و شهر غم ها
عشق یعنی جسم و جانم مال تو / عشق یعنی پرسش از احوال تو / عشق یعنی از خودم من خسته ام / عشق من ، به تو دل بسته ام .
روز اول خیلی اتفاقی دیدمت...
روز دوم الکی الکی چشمهام به چشمت افتاد...
هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم...
ماه بعد شانسی به دلم نشستی
و
حالا سالهاست یواشکی دوست دارم
تو را ای گل کماکان دوست دارم / به قدر ابر و باران دوست دارم / کجا باشی کجا باشم مهم نیست / تو را تا زنده هستم دوست دارم .
عاشقت خواهم ماند، بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت
بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت بی هیچ گمانی گوش خواهم داد
بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد
بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیرد
عشق دیگر از شفقت بر کنار افتاده است
هرچه عاشق زارتر معشوق از او بیزارتر . . .
اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی
اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی
تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم
من نه آنه بودم که آسان رفتم اندر دام عشق
آفرین بر فرط استادی آن صیاد باد . . .
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو
عشق تو به تار و پود جانم بسته است
بی روی تو درهای جهانم بسته است
از دست تو خواهم که برآرم فریاد
در پیش نگاه تو زبانم بسته است
گاهی اوقات آرزو می کنم ای کاش تک پرنده ی عاشقی بودم که میان صدها هزار پرنده بتوانم به قله ی بلند سرزمین هستی برسم و پرواز کنان نغمه سر دهم که من شیدای تو و عاشقانه دوستت دارم .
مشکلات به سبکی هوا ، عشق به عمق اقیانوس ، دوستی به محکمی الماس ، موفقیت به درخشانی طلا ، این ها آرزوهای من برای توست .
عاشقانه دوستت دارم
چو عاشق می شدم ، گفتم : ربودم گوهر مقصود ، ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد .
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است، همچو شهری که به روی گسل زلزله هاست .
آسمانم انتهایش قلب توست / مهربان این آسمان از آن توست / آسمانم هدیه ای از سوی من / تا بدانی قلب من هم یاد توست .
باز آمدنم به خدمتت دیر نشد / اندیشه مکن دلم ز تو سیر نشد / یک موی تو را به عالمی نفروشم / تو جان منی ، کسی ز جان سیر نشد .
عجب جوش و خروشی بود عشقت / خراب باده نوشی بود عشقت / بهشتم را به سیبی داد بر باد / عجب آدم فروشی بود عشقت .
نفست باران است ، دل من تشنه ی باریدن ابر ، دل بی چتر مرا میهمان کن .
دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست
با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم
بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست